ام دی اکرم

بایگانی
نویسندگان

۱۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است


برای دیدن تصاویر بیشتر به ادامه مطلب بروید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۸
ام دی اکرم آسکانی



نام کتاب: آموزش قدم به قدم آهنگ سازی با FL Studio
نویسنده: احسان عباسی
تعداد صفحات: ۵۷
فرمت کتاب: PDF
زبان کتاب: فارسی

توضیحات:
امروزه اگر نگاهی به اطراف بیاندازید متوجه نقش کامپیوتر در زمینه های مختلف می شوید. اکنون دیگر مانند گذشته نیست که برای ویرایش یا ایجاد صدا و آهنگ نیاز به دستگاه های پیشرفته واستودیو داشته باشیم امروز یک کاربر عادی می تواند براحتی با کامپیوتر خود این کارها را انجام دهد در همین راستا کتاب بی نظیر و اولین منبع فارسی آموزش نرم افزار آهنگ سازی FL Studio را آماده کرده ایم که در ۵۷ صفحه و چندین فصل بطور کامل به آموزش این نرم افزار می پردازد البته باید توجه داشت قصد نویسنده کتاب از نوشتن این کتاب صرفاً آشنایی شما با دکمه ها  و منوهای این نرم افزار نبوده و شما را بصورت حرفه ای با ساخت و ویرایش موسیقی دیجیتال آشنا می کند. امیدواریم مورد استفاده عزیزان قرار بگیرد.


   حجم : ۱٫۶۷ مگابایت   download
 

   رمز: www.mihandownload.com
 

   منبع: وبلاگ ام دی اکرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۲:۱۵
ام دی اکرم آسکانی



عبدالله حسین زهی آهنگ دلم اروم باش       دانلود


عبدالله حسین زهی / تو چی کرتا پر مو         دانلود


آهنگ عبدالله حسین زهی بنام عاشکی        دانلود


موزیک ویدیو عبدالله حسین زهی بنام هانی    دانلود


عبدالله حسین زهی  مون دانان                    دانلود


عبدالله حسین زهی صحرا                           دانلود



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۶:۱۳
ام دی اکرم آسکانی



تمرین آهنگ فدا برای اجرا                        دانلود


تمرین آهنگ دورگین تسلی                      دانلود


عبدل علی ویدیو کلیپ ودار                      دانلود


عبدل علی ویدیو کلیپ دوری                    دانلود


عبدل علی ویدیو کلیپ زندگی                  دانلود


عبدل علی ویدیو کلیپ دروگین تسلی        دانلود


عبدل علی ویدیو کلیپ درد غم                 دانلود


عبدل علی ویدیو کلیپ گریوگ زاری            دانلود


عبدل علی ویدیو کلیپ بیرا گرا                 دانلود


دمو ویدیو کلیپ غمانی ساهگ                دانلود


اجرای زنده آهنگ فـــــدا                        دانلود


عبدل علی ویدیو کلیپ درد تهی کسا        دانلود


عبدل علی ویدیو کلیپ نصیب                  دانلود


تمرین اهنگ دورگیی تسلا                     دانلود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۵:۵۶
ام دی اکرم آسکانی

تریلر فیلم سینمای جاڈین برات (برادر دوقلو)

تریرلر فیلم سینمای بلوچی به نام (جاڈین برات) رو براتون گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد بازیگر نقش اصلی فیلم خودم هستم و نا گفنه نماند که نویسنده و کار گردان فیلم هم خودم هستم ببخشید که نشد فیلم کامل رو براتون بگذارم اینترنت درست و حسابی ندارم  امیدوارم مورد پسندتون واقع بشه و نظر یادتون نره حتما نظر بگذارینچه انتقاد باشه چه پیشنهاد 
موفق و پیروز باشین یا حق

نام فایل : تریلر فیلم سینمای جاڈین برات

منبع : بلوچ ویدیو

حجم  : ( 4.61 MB )

لیک مستقیم :  Downloads

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۷:۵۰
ام دی اکرم آسکانی
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۰:۲۴
ام دی اکرم آسکانی




رفتم ، مرا  ببخش و مگو  او وفا نداشت            راهی  به  جز  گریز برایم  نمانده  بود
 
این  عشق  آتشین   پر  از  درد  بی امید          در  وادی  گناه و  جنونم  کشانده  بود
 
رفتم  که داغ بوسه ی پر حسرت  تو  را             با  اشکهای  دیده  ز  لب شستشو دهم
 
رفتم  که   نا تمام   بمانم  در  این  سرود           رفتم  که  با نگفته به  خود  آبرو دهم

کانال تلگرام          :https://telegram.me/mdakram73  
پیج اینستا گرام     :
https://www.instagram.com/md.akram73

برای دیدن عکسهای بیشتر به ادامه مطلب مراجعه کنید
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۰:۰۰
ام دی اکرم آسکانی


ارث پدر

پدرم وقتی مرد، همه ی خیابان ها چراغانی بود. ماشین ها بوق می زدند و از خیابان ها می گذشتند. مردم ، شادی می کردند و به هم شیرینی می دادند. هر کسی از کنار پدرم رد می شد، سکه ای به طرف او می انداخت. من گریه می کردم ، دور و بر پدرم پر از پول بود.

 

  ناگهان پدرم از جایش بلند شد تعجب ؛ همه ی سکه ها را جمع کرد و گفت" می بینی پسر! مردم مرده ی مرا بیش تر از زنده ام دوست دارند.

امشب ، یک شام حسابی می خوریم؛ گوشه ی خیابان نمی خوابیم؛ مثل آدم زنده ها زندگی می کنیم؛ بیا!"

 

 از آن روز ، پدرم هفته ای دو سه بار می مرد و من بالای سرش زار زار گریه می کردم. اما یک دفعه ، پدرم راست راستی مردو دیگر از جایش بلند نشد.

 

تنها ارثی که از پدرم به من رسید، مردن و زنده شدن است؛ آن هم هفته ای چند بار! خیلی سخت است، خیلی!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۰۹:۲۵
ام دی اکرم آسکانی

داستان کوتاه بی محلی
مرد زنگ در را زد ! کسی جواب نداد .

از در وارد خانه شد و سلام کرد ولی کسی جوابش را نداد , همسرش به او اعتنایی نکرد , حتی دختر کوچکش هم به او توجهی نکرد ....

 آرام رفت و روی مبل نشست ....

 صدای زنگ تلفن به صدا درآمد , زن تلفن را برداشت , صدایی از پشت خط گفت : متاسفانه همسر شما چند ساعت پیش درسانحه ای جان خود را از دست داده است ...

========

پ . ن : اگه رفتی خونه سلام کردی و سلامت رو جواب ندادند چه نتیجه ای میگیری ؟

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۰۹:۲۴
ام دی اکرم آسکانی

داستان کوتاه
خسته و تنها ، گرسنه و تشنه ، با دستانی که از سرما قرمز شده بود، در گوشه ای از پارک نشسته بود . تنها چیزی که شاید حیات را در پیکر سرمازده او به جریان می انداخت انتظار بود؛ انتظاری که از ساعتها قبل با چند بسته آدامس در دستش شروع شده بود؛ که شاید کسی پیدا شود و بخرد .

به طرفش رفتم و در چند قدمیش ایستادم. هیچ حسی بین ما نبود. اما ناگهان گویی فاصله میان ما محو شد و چیزی در مقابل چشمانم دیدم که هرگز تا کنون ندیده بودم؛ دریچه ای رو به دنیایی دیگر! دنیایی از درد و رنج، ذلت و بیچارگی، دنیایی از گرسنگی؛ دنیایی پر از مردمی که شاید هرگز با شکم سیر نخوابیده اند.

آه خدای من ! هیچ گاه حتی در خیال خود، چنین دنیایی را با این همه بد بختی نمیدیدم . آری، چشمان درشت و زیبایش بود؛ چشمانی که برای چند لحظه کوتاه مجرای ورود من به دنیایی دیگر بودند. ناخودآگاه نزدیکتر شدم. در حالی که هنوز با نگاه پر التماسش به چشمانم می نگریست، دستش را به طرفم دراز کرد. نمی دانم چرا ترسیدم؟! پسرک بیچاره، دستهایش ترک ترک شده بود؛ ناخنهایش کبود بود؛ بی حس و بی رنگ با قلبی زخم خورده از روزگار. بی اراده دستش را گرفتم و روبرویش نشستم . همچنان به چشمانم می نگریست. احساس کردم او هم در چشمانم دنیای درون مرا میبیند. از خودم خجالت کشیدم . تا حال کجا بودم؟ این همه بدبختی در کنار من و من از همه ی آنها بی خبر! بی خبر که نه، بی توجه، بی تفاوت! تا کنون بارها از کنار چنین کودکانی گذشته بودم اما آنها را هیچ گاه نمی دیدم. امروز هم اگر در انتظار دوستم نمی بودم او را نمی دیدم.

در کنارش نشسته بودم. چند دقیقه ای گذشت. همچنان دستش در دستم بود و نگاهش در نگاهم گره خورده بود. با تمام اعتماد به نفسم، آنقدر قدرت در خود حس نمیکردم که کلمه ای به زبان بیاورم. از خودم شرمنده بودم. چطور می توانستم کمکش کنم؟ در همین افکار بودم که مردی بلند قد و درشت اندام، با چهره ای عبوس و خشن و چشمانی شرور، به طرفمان آمد. دست پسرک را از دستم جدا کرد و با عصبانیت رو به او کرد و گفت:" بلند شو بچه برو پی کارت وگرنه امشب هم باید توی خیابون بخوابی ." و همین طور که دور می شدند شنیدم که می گفت:" حیف نون که آدم بده ..." تا به خودم آمدم ، آنقدر دور شده بودند که دیگر چشمانم قادر به دیدنشان نبود. من ماندم و دنیایم و دنیایش.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۰۹:۲۳
ام دی اکرم آسکانی