ام دی اکرم

بایگانی
نویسندگان

داستان کوتاه وفاداری

سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ق.ظ

داستان کوتاه وفاداری

شخصی سگ خود را کنار رودخانه برد تخته سنگی به گردن حیوان آویخته او را در آب انداخت. حیوان بعد از تقلای کمی سنگ را از گردن خود رها کرده شناکنان به طرف رودخانه نزدیک می شود. همان شخص دست خود را به جانب او برده و زمانی که به دسترس رسید , ضربت شدیدی با کارد روی سر حیوان می زند. در همین ضربت پای خودش نیزلغزیده و در رودخانه می افتد هرچه مردم را به کمک می خواهد فایده ندارد. در آب فرو رفته دوباره بالا می أید و نزدیک است غرق شود. ناگاه کسی او را گرفته به طرف ساحل می کشاند، این سگ خون آلود اوست ... این سگ باوفای خون آلود اوست ...

صاحب سگ نجات می یابد ولی پشیمانی صاحب سگ فایده ای نداشت و حیوان بینوا ساعاتی بعد جان می سپارد ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۱۳
ام دی اکرم آسکانی

نظرات  (۳)

خیلی خوب بود داستانتون
۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۸:۱۶ یاسمن فدایی
خیلی قشنگ بود دستت درد نکنه
شبیح داستان زندگیم بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">